سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راوی حکایت های باقی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ساعت تلخ

بعد از مدت ها، به لطف و تشویق یکی از دوستان خوبم، دستم به نوشتن باز شد.

 

 

ساعت تلخ

 

دیروز گر چه سخت ولی امروز هم گذشت

از سایش زمان و عقربه انگار خسته ام

بیچاره من که با همه تنهاییم هنوز

از تکیه دوباره به دیوار خسته ام

دلشوره های من همیشه به من راست گفته اند

از بیقراری و تب و آوار خسته ام

یاری نکرد مرا شب که اینچنین

از چشم های خسته و نم دار خسته ام

دستی به چانه میزنم اما هنوز هم

از خاطرات و بوسه به سیگار خسته ام

شعری نوشتم و برگی سیاه شد

از شعر و دفتر و قلم این بار خسته ام

 

م.فهیم